یک پسر

Remember You Die


از مترسکی سوال کردم:آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشده ای ؟

 پاسخم داد : در ترساندن دیگران برای من لذت به یاد ماندنی است پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمی شوم!

اندکی اندیشیدم و سپس گفتم : راست گفتی! من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم!

گفت : تو اشتباه می کنی!

زیرا کسی نمی تواند چنین لذتی را ببرد مگر آنکه درونش مانند من با کاه پر شده باشد!!!

نوشته شده در پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:مترسک,ترس,ساعت 23:39 توسط Amirreza Mjv| |

نـتــرس از هجـــــوم حـضــــــــورم ..

چــــیزی جـــــــز تـــنــهایی
با من نیـــست..

نوشته شده در سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:ترس,تنهایی,ساعت 12:8 توسط Amirreza Mjv| |


آخرين مطالب
» ...
» ...
» بت ..
» ...
» رفتن ..
» ماه ..
» جمعه ها ..
» بار اول ..
» ...
» وقتی که می رفتی ..
» ...
» ...
» ...
» استاد
» راست میگفتی ..
» یه نوع بیماری ..
» ...
» ..
» ما نسلی هستیم که ..
» یاد گرفتم ..

Design By : RoozGozar.com